صدا ميزد آي آدما، غنچهي من بينظيره امّا اگه آبش ندين، رو دست بابا ميميره يه تيره دل يه بيحيا، به دست خود كمون گرفت تير سه شعبه رو كشيد، حنجرش و نشون گرفت يه خنده كرد به باغبون، آروم آروم چشاشو بست بغض رباب تو خيمهها، ساكت و بيصدا شكست باغبون از مرگ گلش، رمق به زانو نداره
تير نگذاشت كه اين جمله به آخر برسد هيچكس حدس نميزد كه چنين سر برسد پدرش چيز زيادي كه نميخواست، فرات! يك دو قطره ضرري داشت به اصغر برسد؟ با دو انگشت همين حنجره پاره ميشد چه نيازي به سهشعبه كه تا پَر برسد