اي تربت گمگشتهات، زهرا يا زهرا دارالسلام انبيا، زهرا يا زهرا صحن بقيع خلوتت، زهرا يا زهرا بيت الحرام انبيا، زهرا يا زهرا تنها نه مام احمدي، زهرا يا زهرا مام تمام انبيا، زهرا يا زهرا
نميتونم روي خاكا، گلم رو پرپر ببينم نميدوني، چقد سخته، تو رو تو بستر ببينم اي شاخهي نيلوفرم، حرفي بزن من حيدرم يار نه ساله، دل مَكن از من، ما هنوز خيلي جوونيم
باز هم اين سينه طوفاني شدست آسمان ديده باراني شدست باز امشب غم سراغم را گرفت باد شوم خفته باغم را گرفت من غريبم كيست تا يارم شود بعد از اين گل يار گلزارم شود
ز داغ سهمگين بلبل بسوزه از اين آزرم دل بلبل بسوزه نميدونم دل آن باغبان را كه اندر شعله ديده گل بسوزه بهاري مرده دارم اي دل اي دل دلي افسرده دارم اي دل اي دل
اي جلوة ذات كبريا يا زهرا وي اسوة عصمت و حيا يا زهرا از فيضِ نظر كن، مِسِ قلبم را زر اي خاك ره تو كيميا يا زهرا اي دخت رسول دو سرا يا زهرا وي همسر مير اوليا يا زهرا
باغبان در باغ بود و باغ را آتش زدند باغ را در پيش چشم لالهها آتش زدند آه ازين غم، كِشتيِ امن ولايت را، خسان در ميان موج خون با ناخدا آتش زدند آتش افروزانِ گلچين در حصار
آزار دادهاند ز بس در جوانيام بيزارِ از جواني و از زندگانيام جانانهام چو رفت، چرا جان نميرود اي مرگ همّتي كه به جانان رسانيام هر شب به يادِ ماهِ رُخت تا سحرگهان هر اختري است شاهد اختر فشانيام
تمام شمع وجود تو آب شد مادر دعاي نيمه شبت مستجاب شد مادر گل وجود تو پرپر شد و به خاك افتاد بهشت آرزوي ما خراب شد مادر به جاي شمع كه سوزد به قبر پنهانت علي كنار مزار تو آب شد مادر
ديشب به سوگِ امّ ابيها گريستم با خويشتن نشستم و تنها گريستم بعد از نبي كه ديده و دل غرقه شد به خون با درد و داغِ حضرت زهرا گريستم از آتشي كه بر جگر مرتضي نشست
ياس هجده سالهي من پير شد ياس من با ميخ در درگير شد ياس من را حوض كوثر داده شد فاطمه با عشق حيدر زاده شد حق زهرا مَر نبودي آن فدك پس چرا از دشمنش خورده كتك
اي بيقرار لحظههاي فاطميه مُردم زِ هجرت در عزاي فاطميه تا روي زيباي تو را يك شب ببينم چون شمع ميسوزم به پاي فاطميه آقا بيا ياري بده اين اشكها را سخت است بيتو روضههاي فاطميه
يا رب نظر يك دم، بر سوز و حالم كن امشب چرا زهرا، گويد حلالم كن يا رب شده روي، نيلوفرم نيلي ياس مرا چيدند، با ضربت سيلي بر قفل غمهاي، قلبم كليدي نيست بيمار من ديگر، بر او اميدي نيست
الهي مادرم زهرا جوان است چرا پس قامتش همچون كمان است مگر از زندگي او سير گشته چرا او در جواني پير گشته چرا آه و فغانش يار باشد چرا شب تا سحر بيدار باشد
اي جلوة ذات كبريا يا زهرا وي اسوة عصمت و حيا يا زهرا از فيضِ نظر كن، مِسِ قلبم را زر اي خاك ره تو كيميا يا زهرا اي دخت رسول دو سرا يا زهرا وي همسر مير اوليا يا زهرا