شب شبِ ايثار و عشق و شور بود جنگ سخت تيرگي با نور بود حق و باطل هر دو سو بستند صف آن طرف تيغ اين طرف سرها به كف آن طرف صحبت ز سر انداختن اين طرف حرف از سپر انداختن
اميد قلب مظلومان حسين است جهان چون پيكر است و جان حسين است اگر خواهي كه قرآن را ببيني نگر بر چهرهاش ، قرآن حسين است به هر نهضت كه پاك و آسماني است يقين الهام بخش آن حسين است
دوباره مرغ روحم هواي كربلا كرد دل شكسته ام را اسير و مبتلا كرد ز سر گذشته اشكم به لب رسيده جانم كه هرچه كرد با من فراق كربلا كرد چه كربلاي خونين چه نينواي اشكي كه ديده و دلم را سرشك و خون عطا كرد
در ميان قتلگه افتاده بود سر به خاك پر ز خون بنهاده بود زير دست و پاي دشمن آن غريب دست و پا ميزد به هر امّن يجيب خصم روي سينهاش بنشسته بود استخوانهايش همه بشكسته بود
چرا بر تن برادر سر نداري هم انگشت و هم انگشتر نداري وگر اي غوطهور در لُجّهي خون خبر از حالتِ خواهر نداري بگو با خواهرت اي شاه عطشان مگر عباس آب آور نداري
اگر كشتند چرا مويت كشيدند چو گرگي پنجه بر رويت كشيدند بگو زينب به همراه يتيمان چهان نيزه به پهلويت كشيدند؟ اگر كشتند چرا شادي نمودند براي غارتت آماده بودند
به خيمههاي بيكسي، مانده منم تو ميروي ببين كه ذكر نام تو، شد سخنم تو ميروي وقت وداع آخرت، رسد به ياد خواهرت وصيتي ز مادرت، در مِحَنم تو ميروي بوسه به زير حنجر و غريبيات قاتل من آن كه ز غربت تو شد، كشته منم تو ميروي
من و تو اي گل زهرا، هر دو اومديم به دنيا ولي تو پر زدي و من، موندم اينجا تك و تنها ما قرار گذاشته بوديم، كه با هم باشيم هميشه خدا ميدونه كه زينب، جدا از حسين نميشه آخه ايداداش جونم من، چه جوري طاقت بيارم برم و تَنِي و بيسر، توي قتلگاه بذارم
اي به قربان قدمهايت چه سوزان ميروي از بر دلدادگان خود خرامان ميروي گامهايت فاطمي باشد كمي آهسته رو من نبوسيده گلويت سوي عدوان ميروي؟ بوسه از حلقت بيا از جانب مادر كنم بيدرنگ از چه به زير تير باران ميروي
اي خدا با تو من امشب سر سودا دارم شوق ديدار تو در صحنهي فردا دارم تا كه جاويد بماند به جهان دين نبي بهر قرباني او اكبر زيبا دارم تا كنم پيروي از آن پدر مظلومم بهر شقّالقمري حامي و سقا دارم
اي اهل جهان ما همه دلخون حسينيم بيواهمه گوئيم كه مجنون حسينيم چيزي ز خداييّ خدا كم نشود گر فرياد برآريم كه مديون حسينيم بر چوبهي محمل شده حك تبصرهي عشق زنهار كه ما پيرو قانون حسينيم
كاش جانم بود قابل تا فدايت ميشدم كاش دستم ميگرفتي خاك پايت ميشدم كاش بودم گَرد ره تا مينشستم در برت كاش بودم خاك تا خاك سرايت ميشدم كاش ملك عالم از من بود و ميكردم رها ناز ميكردم به شاهان و گِدايتْ ميشدم
بي اجازت يا حسين نميتونم نوا كنم تا جون ناقابل و به راه تو فدا كنم به خداي تو قسم، عزيز زهرا يا حسين دلم هر وقت ميگيره، وقتِ تو رو صدا كنم به خودم ميگم آقا هرچي ميخواد بشه، بشه با تموم بديهام عزاي تو به پا كنم
دوست دارم با سوز دل همش صدات كنم حسين اين جون ناقابل و ميخوام فدات كنم حسين از براي كربلات مرغ دلم پر ميزنه كِي ميشه منم سفر به كربلات كنم، حسين دوست دارم با مادرت فاطمه همناله بشم شب و روز تو حَرَمِت گريه برات كنم، حسين
اي دل و دينم همه ، خرج و نثار حسين كاش روم لحظهاي ، سوي ديار حسين ليلة قدر من است ، هر شبِ اين ماه عشق ماه مبارك كجا ، ماه و بهار حسين تا كه محرم رسيد ، جامعه تغيير كرد چونكه محرم بُوَد ، حاصل كار حسين
اي چرخ ، غافلي كه چه بيداد كردهاي وزكين چهها در اين ستم آباد كردهاي بر طعنت اين بس است كه با عترت رسول بيداد كرده خصم و تو امداد كردهاي اي زادة زياد ، نكرده است هيچگاه نمرود اين عمل كه تو شدّاد كردهاي
از روز ازل صيد و گرفتار حسينيم سودا زدهي طرّهي خونبار حسينيم گيرم در ميخانه به روي همه بندند ما مست از آن خندهي گلزار حسينيم يك عمر چو فرهاد به كوه غم عشقيم تا شهره شدهايم كه بيمار حسينيم
كردهام نذر كه عمري زغمت گريه كنم آه از دل كشم و از اِلَمت گريه كنم گر دل سوختهاي لطف به من كرده خدا بهر آنست كه سوزم زغمت گريه كنم گاه در ماتم تو بر سر و بر سينه زنم گاه بنشينم و زير علمت گريه كنم
كارواني مست پيمانِ الست بهر جانان جمله از جانْ شسته دست كارواني خسته از سوي حجاز مرگ، ايشان را نموده پيشواز در حريم كربلا منزل گرفت در يَمِ عشق و جنون ساحل گرفت
كاروان ميرود و سمّ فرس همنوا گشته به آواي جَرس اين چنين بانگ جرس داده خبر نيمه شب رفت و شده گاهِ سحر آخرِ شب شد و خوش مهتاب است طفل شيرين سخني در خواب است
از آن زمان كه دادهاي در اين زمين تو منزلم تمام غصهي جهان گرفته جاي در دلم كنار من از اين مِحَن ز اشك ديده گِل شده چو كشتيِ شكستهاي ببين نشسته در دلم ز داس ماه نو عيان شد از نگاه اولم كه ساكنان اين زمين درو كنند حاصلم
دوست دارم يه روز توي صحن و سرات جا بگيرم يه گوشه تو حرم پاك تو مأوا بگيرم دوست دارم گريه كنم براي مظلوميِ تو نامهي خلاصي از آتيش ز زهرا بگيرم از آتيشِ قهر حق دور بشم و بجاي اون روضههات و گوش بِدم، آتيش سرا پا بگيرم
اينجا روان اشك خلايق از دو عين است اينجا مزار يوسف زهرا حسين است اينجا شرف بر جنّت موعود دارد اينجا مَلَك روي غبارآلود دارد اينجا فضا بوي خدا همراه دارد اينجا صفا از خون ثارالله دارد
سلام من به محرّم، به ماه دلبر زينب به اشك سينه زنانش، كنار مادر زينب سلام من به محرّم، به آنكه صاحب آن است به كاروان بهاري، كه در مسير خزان است سلام من به محرّم، به پرچم غم زهرا به گيسوان سفيد و، به قامت خم زهرا
كربلائي نشدم خجلت اين غم دارم تا ابد در دل خود شور محرّم دارم باني روضهي عشقم من و در كُنج دلم روز و شب زمزمه و نوحه و ماتم دارم دين فروشي نكنم اُنس به دنيا نكنم تا گُلِ فاطمه را مونس و همدم دارم
خواهم از درگاه تو مزد عزاداري حسين گير دستم را به رسم ميهمانداري حسين جان زهرا و عليّ و مصطفي، حقِّ خدا رس به فرياد دل من در گرفتاري حسين از گناهان بزرگ و كوچكم بگذر كه تو چون خداي مهربانِ خويش غفاري حسين
من كه هستم مبتلايت يا حسين سينه چاكم از برايت يا حسين كِي مرا ميخواني و من ميشوم زائر كرببلايت يا حسين گفتهام يك عمر جانباز تواَم كِي شود گَردَم فدايت يا حسين
ديده و دل بسوي تو كردهام اي حبيب من عشق تو و محبتت حسين شده نصيب من آقاي مهربون من هر چي دارم از تو دارم تو خوبي كردي من بدي خيلي به تو بدهكارم از كوچيكي تا به حالا اسم تو بود ورد لبم با گوش دادن به روضههات طي ميشده روز و شبم
من و جدا شدن از كوي تو خدا نكند خدا هر آنچه كند از توأم جدا نكند صفاي دل توئي و دل ز هرچه داشت صفا صفا ندارد اگر با غمت صفا نكند جواب نالة دلهاي خسته بر لب توست كه را صدا كند آنكه تو را صدا نكند
دريغا لالههايم سر بريدند ز گُلبُن شاخههاي تر بريدند سواراني به خيمه حمله كردند سر از نعش علياكبر بريدند به روي نعشها پا مينهادند امان از قلبهاي سر بريدند
من غم مهر حسين با شير از مادر گرفتم روز اول كآمدم دستور تا آخر گرفتم بر مُشام جان زدم يك قطره از عطر حسيني سبقت از مشك و گلاب و نافه و عنبر گرفتم عالَم ذر، ذره اي از خاك پاي حضرتش را از براي افتخار از حضرت داور گرفتم
مائيم كه پيوسته پريشان حسينيم آشفته دل و بيسر و سامان حسينيم حيران نشده ايم ز اين عالم امكان آنقدر كه سرگشته و حيران حسينيم آن روز كه جبريل امين روضهي خون خواند عالم همه ديدند كه گريان حسينيم
كربلا هم عشق و هم شور من است كربلا سيناي من طور من است كربلا لوحي ز سِرِّ ابتداست كربلا يك قطعه از نور خداست كربلا يعني تمام دين من عشق من، ايمان من، آئين من