وقتي كه علي اصغر رو هم شهيد كردن، وقتي كه امام حسين اين دسته گل نشكفته رو هم داد در راه خدا، اومد در جلوي جمعيت و اون بيانات رو فرمود. آه خون گرفته بود چشمان نازنين ابيعبدالله رو. اون حالت امام حسين و درنظر بگيريد، فرمود اي منهال ميخوام ببينم
بيبي زينب جون من رسيده بر لب دل من به غم اسيره، اصغرم داره ميميره يه دفعه اون نامرد صدا زد حرمله چرا جواب حسينو نميدي؟ گفت امير؛ بچهرو هدف بگيرم يا بابارُ. صدا زد
تو خيمهها غوغائيه، همه به فكر آبن تموم زنها اومدند، تو خيمهي ربابن اومدن و دور و برِ، گهواره رو گرفتن از مادر بيرمقش، شيرخواره رو گرفتن همه لالائي ميخونن، مادر كه شير نداره همه ميگن كاشكي ميشد، كمي بارون بباره وقتي رو دست زينبه، علي كمي آرومه
شش ماههاي كه معجزه در كربلا كند شير خوارهاي كه مشكل پيچيده وا كند در مَهد گريه كرد كه تا خنده بر پدر پيكان چو بر گلو رسدش از وفا كند بچة نازنين شش ماهة ابيعبدالله رو به دست آقا دادن، آقا در مقابل لشكر بچه رو رو دست بلند كرد و فرمود : اي لشكر، شما با من سر جنگ داريد ولي اين طفل كوچك كه
همان آبي كه مهر مادرش بود كنار آب، تشنه اصغرش بود چه شد بر روي اهل بيت بستند؟ چرا اينان قسيّ القلب هستند؟ گناه اصغر شيرين زبان چيست؟ كه شيري در وجود مادرش نيست
مادر نه طفل تشنة خود را به باب داد مهتاب را فلك به كف آفتاب داد چون قحط آب ، قحط وفا ، قحط رحم ديد چشمش به لعل خشك وي از اشكْ آب داد بر كودك و پدر چو جوابي نداد كس يك تير هردو را به سه پهلو جواب داد خون گلوي طفل نه ، ايثار را ببين