آخ. آره. ديگه داره محرم مياد. سلام و درود خدا بر تو و بر محرّمت عزيز فاطمه. وقتي محرّم ميرسه حال و هواي شهر و مردم عوض ميشه، محرّم بهار ماتم توِ يابنرسولالله «ص» محرّم تو كمال عشقِ عزيز زهرا «س». آقا جونم از تو و از محرّمت ممنونيم. آقا جون از اينكه ما رو سرِ سُفرت پذيرفتي ممنونيم، آقا جون از
در اين ديار حضور نگار ميبينم فرشتههاي عزادار يار ميبينم ملائكند بهحال طواف سينه زنان بهشت را هم از اين رهگذار ميبينم امام كاظم (ع) ميفرمان: وقتي شما مجلس روضه بر پا ميكنين، ما آرزو داريم تو اون
شب شبِ ايثار و عشق و شور بود جنگ سخت تيرگي با نور بود حق و باطل هر دو سو بستند صف آن طرف تيغ اين طرف سرها به كف آن طرف صحبت ز سر انداختن اين طرف حرف از سپر انداختن
اميد قلب مظلومان حسين است جهان چون پيكر است و جان حسين است اگر خواهي كه قرآن را ببيني نگر بر چهرهاش ، قرآن حسين است به هر نهضت كه پاك و آسماني است يقين الهام بخش آن حسين است
دوباره مرغ روحم هواي كربلا كرد دل شكسته ام را اسير و مبتلا كرد ز سر گذشته اشكم به لب رسيده جانم كه هرچه كرد با من فراق كربلا كرد چه كربلاي خونين چه نينواي اشكي كه ديده و دلم را سرشك و خون عطا كرد
در ميان قتلگه افتاده بود سر به خاك پر ز خون بنهاده بود زير دست و پاي دشمن آن غريب دست و پا ميزد به هر امّن يجيب خصم روي سينهاش بنشسته بود استخوانهايش همه بشكسته بود
چرا بر تن برادر سر نداري هم انگشت و هم انگشتر نداري وگر اي غوطهور در لُجّهي خون خبر از حالتِ خواهر نداري بگو با خواهرت اي شاه عطشان مگر عباس آب آور نداري
اگر كشتند چرا مويت كشيدند چو گرگي پنجه بر رويت كشيدند بگو زينب به همراه يتيمان چهان نيزه به پهلويت كشيدند؟ اگر كشتند چرا شادي نمودند براي غارتت آماده بودند
به خيمههاي بيكسي، مانده منم تو ميروي ببين كه ذكر نام تو، شد سخنم تو ميروي وقت وداع آخرت، رسد به ياد خواهرت وصيتي ز مادرت، در مِحَنم تو ميروي بوسه به زير حنجر و غريبيات قاتل من آن كه ز غربت تو شد، كشته منم تو ميروي
من و تو اي گل زهرا، هر دو اومديم به دنيا ولي تو پر زدي و من، موندم اينجا تك و تنها ما قرار گذاشته بوديم، كه با هم باشيم هميشه خدا ميدونه كه زينب، جدا از حسين نميشه آخه ايداداش جونم من، چه جوري طاقت بيارم برم و تَنِي و بيسر، توي قتلگاه بذارم