دريغا لالههايم سر بريدند ز گُلبُن شاخههاي تر بريدند سواراني به خيمه حمله كردند سر از نعش علياكبر بريدند به روي نعشها پا مينهادند امان از قلبهاي سر بريدند
من غم مهر حسين با شير از مادر گرفتم روز اول كآمدم دستور تا آخر گرفتم بر مُشام جان زدم يك قطره از عطر حسيني سبقت از مشك و گلاب و نافه و عنبر گرفتم عالَم ذر، ذره اي از خاك پاي حضرتش را از براي افتخار از حضرت داور گرفتم...
مائيم كه پيوسته پريشان حسينيم آشفته دل و بيسر و سامان حسينيم حيران نشده ايم ز اين عالم امكان آنقدر كه سرگشته و حيران حسينيم آن روز كه جبريل امين روضهي خون خواند عالم همه ديدند كه گريان حسينيم...
گمگشتهام به اشك كه پيدا كنم تو را دل شستهام زخود كه تمنّا كنم تو را دل برده اختيـــار ز دستم وگـــــرنه من قابل نيم كه جان و دل اهدا كنم تو را تو ايام اعياد و عيد قربان و تاج گذاري ولي نعمت همهي ما،
كعبه يك زمزم اگر در همه عالَم دارد چشم عشّاق تو نازم كه دو زمزم دارد هر كجا مُلك خدا هست حسينيّهي توست تو هر كوچه و خيابوني كه نگاه ميكنم پرده سياه و پرچم تو رو ميبينم
هر كه را مينگرم شور محرّم دارد نه محرّم نه صفر بلكه همه دورهي سال كعبه با ياد غمت جامهي ماتم دارد روضهخوان تو خدا، گريه كنِ تو آدم
كربلا هم عشق و هم شور من است كربلا سيناي من طور من است كربلا لوحي ز سِرِّ ابتداست كربلا يك قطعه از نور خداست كربلا يعني تمام دين من عشق من، ايمان من، آئين من
كربلا يعني بهشت سوختن
پاي گلهاي خدا افروختن كربلا يعني بهشت فاطمه خيمهگاه و قتلگاه و علقمه