دیگر دلم به سیر چمن وا نمیشود دیگر نشاط، هم نفس ما نمیشود حتی اگر مسیح، طبیب دلم شود دارد جراحتی که مداوا نمیشود موسی اگر کند گذری سوی کاظمین دیگر روان به وادی سینا نمیشود از زخمهای سلسله چون یاد آورم زنجیر شعله از جگرم وا نمیشود یک تن نگفت سلسله در آن سیاه چال درمان زخم گردن مولا نمیشود
ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی ابن جعفر ای همه آزادگان را مقتدا موسی ابن جعفر ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر با نگاه نافذت ای موسی آل محمد شد عصا در دست موسی اژدها موسی ابن جعفر در دل مطمورهها داری به فرمان الهی حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت