حسينم ديدهها وا كن غريب است زينب(2) غريبـان را تماشا كن غريب است زينب(2) حسين خلق عالم شده در عزايت بگوش جهان مانده بانگ و صدايت سعادت بُود هر كه باشد گدايت دل شيعيانت شده مبتلايت
غريب و تنها (حسين من) ميان گلها (حسين من) واويلا، غريب است زينب (2)
آه كز سر تا قدم افروختم در ميان آب و آتش سوختم ديگر از جانِ جهان دل كندهام منندانم مردهام يا زندهام آفتاب از آتشِ دل دود شو اي سپهر نيلگون نابود شو