گفت ارباب كه اينجاست همان وعدهگه يار، شفاخانه هر سينه غمبار، بياييد و گشائيد ز هر ناقه اين قافله محمل، كه رسيديم به منزل، به لب تشنه ساحل، همگي بار گشودند و به پا خيمه نمودند و شيران و بنيهاشميان چند به چند حلقه زدند و همه پردهنشينان ز پس پرده فرود آمده و خيمه گزيدند و ز دل آه كشيدند. تا كه شد نوبت آن عمهي...
اينجا روان اشك خلايق از دو عين است اينجا مزار يوسف زهرا حسين است اينجا شرف بر جنّت موعود دارد اينجا مَلَك روي غبارآلود دارد اينجا فضا بوي خدا همراه دارد اينجا صفا از خون ثارالله دارد
سلام من به محرّم، به ماه دلبر زينب به اشك سينه زنانش، كنار مادر زينب سلام من به محرّم، به آنكه صاحب آن است به كاروان بهاري، كه در مسير خزان است سلام من به محرّم، به پرچم غم زهرا به گيسوان سفيد و، به قامت خم زهرا
كربلائي نشدم خجلت اين غم دارم تا ابد در دل خود شور محرّم دارم باني روضهي عشقم من و در كُنج دلم روز و شب زمزمه و نوحه و ماتم دارم دين فروشي نكنم اُنس به دنيا نكنم تا گُلِ فاطمه را مونس و همدم دارم
خواهم از درگاه تو مزد عزاداري حسين گير دستم را به رسم ميهمانداري حسين جان زهرا و عليّ و مصطفي، حقِّ خدا رس به فرياد دل من در گرفتاري حسين از گناهان بزرگ و كوچكم بگذر كه تو چون خداي مهربانِ خويش غفاري حسين
من كه هستم مبتلايت يا حسين سينه چاكم از برايت يا حسين كِي مرا ميخواني و من ميشوم زائر كرببلايت يا حسين گفتهام يك عمر جانباز تواَم كِي شود گَردَم فدايت يا حسين
ديده و دل بسوي تو كردهام اي حبيب من عشق تو و محبتت حسين شده نصيب من آقاي مهربون من هر چي دارم از تو دارم تو خوبي كردي من بدي خيلي به تو بدهكارم از كوچيكي تا به حالا اسم تو بود ورد لبم با گوش دادن به روضههات طي ميشده روز و شبم
من و جدا شدن از كوي تو خدا نكند خدا هر آنچه كند از توأم جدا نكند صفاي دل توئي و دل ز هرچه داشت صفا صفا ندارد اگر با غمت صفا نكند جواب نالة دلهاي خسته بر لب توست كه را صدا كند آنكه تو را صدا نكند
دريغا لالههايم سر بريدند ز گُلبُن شاخههاي تر بريدند سواراني به خيمه حمله كردند سر از نعش علياكبر بريدند به روي نعشها پا مينهادند امان از قلبهاي سر بريدند
من غم مهر حسين با شير از مادر گرفتم روز اول كآمدم دستور تا آخر گرفتم بر مُشام جان زدم يك قطره از عطر حسيني سبقت از مشك و گلاب و نافه و عنبر گرفتم عالَم ذر، ذره اي از خاك پاي حضرتش را از براي افتخار از حضرت داور گرفتم
مائيم كه پيوسته پريشان حسينيم آشفته دل و بيسر و سامان حسينيم حيران نشده ايم ز اين عالم امكان آنقدر كه سرگشته و حيران حسينيم آن روز كه جبريل امين روضهي خون خواند عالم همه ديدند كه گريان حسينيم
كعبه يك زمزم اگر در همه عالَم دارد چشم عشّاق تو نازم كه دو زمزم دارد هر كجا مُلك خدا هست حسينيّهي توست تو هر كوچه و خيابوني كه نگاه ميكنم پرده سياه و پرچم تو رو ميبينم
گمگشتهام به اشك كه پيدا كنم تو را دل شستهام زخود كه تمنّا كنم تو را دل برده اختيـــار ز دستم وگـــــرنه من قابل نيم كه جان و دل اهدا كنم تو را تو ايام اعياد و عيد قربان و تاج گذاري ولي نعمت همهي ما، آقا اميرالمومنينيم.
كربلا هم عشق و هم شور من است كربلا سيناي من طور من است كربلا لوحي ز سِرِّ ابتداست كربلا يك قطعه از نور خداست كربلا يعني تمام دين من عشق من، ايمان من، آئين من